سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تعداد کل بازدید : 3324

بازدید امروز : 0

حرفهای خودمونی

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

موضوعات وبلاگ

دوستان








لینک به لوگوی من

حرفهای خودمونی

اشتراک

 

حضور و غیاب

یــــاهـو

جستجوی سریع

:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

آوای آشنا

بایگانی

با خرد است که آدمیان به ستیغ دانش می رسند . [امام علی علیه السلام]

یه خاطره!

نویسنده:::: جمعه 85/2/15::: ساعت 1:2 صبح

در پارک عصر آن روز غمگین نشسته بودی
چشمان سبز خود را آرام بسته بودی
گفتم به خود که نصرت. با او بکن تو صحبت
چون دختری قشنگ است فرصت شمر غنیمت
چون آمدم به سویت چشمان خود گشودی
من خنده کردم و تو اخمی به من نمودی
گفتم چه روز سردیست من خسته و غمینم
گفتی تو هم به اندوه من نیز این چنینم
گفتم که داستان چیست؟من مخلصت ((سهیلم((
این نمره موبایلم .این آدرس ایمیلم
از عشق با تو گفتم .عاشق ولی نبودم
چون ساده بودی وپاک من هم خرت نمودم
گفتم که طرز فکرم با دیگران یکی نیست
مانند این پسرها افکارم آبکی نیست
کم کم به من تو کردی یک اعتماد کازب
اما نترس بابا بودی نسبی مواظب
گفتی کسی نکرده هرگز چون من تو را درک
گفتی شوی چو مرده گر من تو را کنم ترک
ای ساده دل تو بودی در فکر خواستگاری
من روز و شب در این فکر تا کی شوم فراری
حالا گذشته یک سال از روز آشنایی
در سالگرد آن روز سر می رسد جدایی
فردا که شد در آن پارک میبینمت دوباره
این گونه میکنم من بر قصدم اشاره
گر چه به عشق و یادی وابسته ات نمودم
اما از اولش هم شایسته ات نبودم
دارم امید این را در قلب خود عمیقا
مردی شود نصیبت بسیار بهتر از من
آن گاه میروم من با نقل این سخن ها
خیلی نمی شوم دور آن سو تر از چمن ها
گر دختری ببینم اندهگین تنها
تکرار می کنم من این رشته فوت و فن ها


موضوعات یادداشت



[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

©template designed by: www.persianblog.com